English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (936 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
perigee U نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
space ship U کشتی فضایی سفینه فضایی
space shuttle U سفینه فضایی
spacecraft U سفینه فضایی
space shuttles U سفینه فضایی
space ship U سفینه فضایی
module U قسمتی از سفینه فضایی
modules U قسمتی از سفینه فضایی
spacecraft U سفینه فضایی ship space : syn
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
reentry vehicle U مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
tachometer U اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
glides U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide U حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
cm U فضایی از حافظه که محل آن به سرعت
interfaces U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface U 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
charactristic velocity U مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
spin U چرخش به سرعت
spins U چرخش به سرعت
rotational speed U سرعت چرخش
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
prompt U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
central U فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
mach no U سرعت لازم را به دست اوردم یا نیاوردم در رهگیری هوایی
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
variable delivery pump U پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
variable displacement pump U پمپ سیالی که برونده ان درطیف وسیعی با ثابت ماندن سرعت چرخش تغییر میکند
peripheral U و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
chassis U فریم فلزی که تختههای مدار را به همراه سیم ها و سوکتهای لازم در سیستم کامپیوتری پوشش داده است
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
coming in speed U حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
universal U مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
accelerates U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating U سرعت دادن سرعت گرفتن
astrophotography U عکس برداری از ستارگان برای تحقیقات فضایی
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
ease turn U سرعت چرخش فرود چرخیدن یا دور زدن هواپیمابرای فرود
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
register U فضایی در CPU برای ذخیره موقت داده پیش ازپردازش
registers U فضایی در CPU برای ذخیره موقت داده پیش ازپردازش
registering U فضایی در CPU برای ذخیره موقت داده پیش ازپردازش
marks U کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
reserved character U فضایی ازدیسک که برای کنترل ذخیره داده به کارمی رود
mark U کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
fluttered U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutter U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttering U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
raptatory U لازم برای شکار
raptatorial U لازم برای شکار
hydration water U اب لازم برای ابش
responses U فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
workings U فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working U فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
buffer U فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
response U فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
emitter coupled logic U طرح مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از انتشار کنندههای ترانزیستور به عنوان خروجی به سایر مراحل
duplexes U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex U مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling U مواد لازم برای پوشش
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
attitude motor U موتورهای راکت کوچک برای کنترل وضعیت رسانگر فضایی در حال حرکت
ecl U طراحی مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از منتشر کننده ترانزیستورها به عنوان اتصالات خروجی به مراحل دیگر
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
images U فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود
image [فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
To make the necessary arrangements. U ترتیبات لازم را دادن
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
facing distance U مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
frame U 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
re entry vehicle U نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
toe rake U تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
toe pick U تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
constants U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
key استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
constant U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
mutatis mutandis U عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
waltz three U سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
text U فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
texts U فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
overexpose U بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
cases U پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
switched U یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switch U یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
card U مین فلز برای تختههای مدار
switches U یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
case U پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
cards U مین فلز برای تختههای مدار
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com